خدایا...!!!!
خسته ام.....
تو میایی یا...من بیایم؟؟؟!!!!
کمی عوض شدم؛
دیریست از خداحافظی ها غمگین نمیشوم؛
به کسی تکیه نمیکنم .؛
از کسی انتظار محبت ندارم؛خودم بوسه میزنم بر دستانم ؛
سر به زانو هایم میگذارم و سنگ صبور خودم میشوم…
هه،چقدر بزرگ شده ام ... !!!
خدا را چه دیدی شاید دوام اوردم!
هر تمام شدنی که مرگ نیست...
گاهی میتوان کنار یک پنجره سیگار بدست و منتظر،پوسید....
آن روزها تو و بوسه های داغ
این روزها من و داغ بوسه ها
اسم هر دویمان را در گینس ثبت میکنند!
تو در دروغ گفتن رکورد زدی...من در باور کردن!!!!
ساقی بیخیال من!
سهمم را بریز روی زمین...
بگذار جاده ها مست کنند...
شاید مسافرم را برایم پس اوردند..!!
سیگار راترک کرده ام
نشسته ام از روزگار میکشم
روزی ...
روزگار راهم ترک خواهم کرد...
من خیلی گذشته ام
گذشتم از تو گذشتم از خاطراتمان گذشتم از بی احساسی هایت گذشتم از بی توجهیت
من کسی نبودم که از چیزی بگذرم.
اما سیگار یادم داد
تا چگونه بگذرم و بی صدا بسوزم و قلبم را چطور مثل ته سیگار بیندازم دور
شاید شور بود بارانی که بیرحمانه روی سر تو و او میبارید که اینچنین نمکگیر دستهایش شدی!
یادت مرا فراموش !
تنها نشسته ام...چای می نوشم و بغض میکنم!
هیچکس مرا به یاد نمی اورد!
این همه ادم،روی کهکشان به این بزرگی، من حتی ارزوی یک نفر هم نبودم!!!
ترکت می کنم تاهرسه راحت شویم...
من،تو و رقیبم.
من ازقید تو،او از قید من،وتو از قید خیانت
!گفتی تا سیگاری دود کنی برگشتم
زندگیم دود شد ، کجا ماندی؟؟؟
نمیدانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند...
مهم ریشهبود...
که تیشه خورد...
از نگاه خندانم چیزی نمی فهمی...
از چشمانم پیداست...
بایدبنگری...